داستان تحریم خمر!


. . . در کتاب مصابیح القلوبِ سبزواری آورده شده است که: چون آیه ی تحریم خمر فرود آمد، منادیِ رسول خدا (ص) ندا داد: «کسی نباید خمر خورَد.» روزی رسول خدا (ص) از کوچه ای عبور می کردند و مرد مسلمانی، که شیشه ای شراب در دست داشت، وارد شد. چون رسول خدا (ص) را دید، سخت ترسید و گفت: «خدایا توبه کردم که دیگر خمر نخورم، مرا رسوا نکن.» چون به آن حضرت نزدیک شد، پیامبر (ص) فرمودند: «در این شیشه چیست؟» گفت: «سرکه است.» آن حضرت دستشان را پیش بردند و فرمودند: «قدری در دست من بریز.» آن مرد ریخت و مشاهده کرد که سرکه است. آن مرد گریست و گفت: «یا رسول الله، قسم به خدا که سرکه نبود؛ بلکه خمر بود؛ ولی توبه کردم و از خدا خواستم تا مرا رسوا نکند و چنین شد.» آن حضرت فرمودند: «چنین است و هر که توبه کند، خداوند سیئات او را به حسنات مبدل فرماید